تازه این  که چیزی نیست!

سه سال پیش خدا هدیه ای به من داد که دیگه نتونست اونو ازم بگیره چون هدیه ای که داده میشه گرفته نمیشه هرگز؛ هیچ کجای دنیا اینطور نیست؛ حتی اگه حالا که اون هدیه با من نیست اما همیشه برای منه؛ برای من! حتی اگه شده فقط خاطره هاش و خیالش اما سهم بزرگی دارم!

خدایا نمیگم چیزایی رو که ازم گرفتی.. ولی میگم خدایا چیزایی رو که بهم 3سال پیش 2سال پیش دادی واقعا هدیه های بسیار شیرینی بودن بخصوص یک هدیه زیبایی که از موجودی به من دادی که بخاطر بوجود اوردنش به خودت احسنت گفتی و چیزیشو به من دادی که از وجود خودت بهش دادی به نام عشق!

زیبای من ممنونم ازت..

خدایا گفتم نمیگم از چیزایی که ازم گرفتی اما عزیزم مگه میشه بیام اینجا و با تو بگم و برای تو و هدیه هات بنویسم ولی از درد اونی که تو سینم گذاشتی نگم؟! مگه میشه؟! :(

میخوام بگم از اون چیزایی که از من گرفتی طی این 3سال:

خدا گوش کن چی از من گرفتی:

وجود هدیه و نزدیک بودن به اونو از من همون روزای اولی dه هدیه به من دادی گرفتی! که شاید فوق العاده دوسمون داشتی و شاید میخواستی هدیه ات مثل گل پاک بمونه و همچنین من..

آرامش خواب شبانه؛ که از من گرفتی و نزدیک یک سال که شبا خوابم نمیبره! شاید مصلحت بوده که روز بیدار نباشم برم بیرون از خونه برام اتفاقی بیوفته

پس ممنونم ازت

زیبایی رو از گیسوان من گرفتی! نزدیک یک ساله که هرچی هی میرم حموم تمام موهام میریزه؛ یه مشت موو...

شاید مصلحت بوده که کس دیگه ای به من نزدیک نشه و حالت چهره ام طوری بشه که کسی جز هدیه تو منقلبم نشه! یا شاید...

آرامش خیالم خیلی کمتر شده و نعمت تمرکز از من گرفته شده؛ همش دلهره درس دارم و نمیتونم خوب درس بخونم و همش فکرای الکی میکنم راجع به هدیه ات و حرفایی که از اون میشنوم که دنیام آتیش میگیره؛ که آخه چرا باید این کارا و حرفارو از اون بشنوم:
 

مخاطب تو ای هدیههههههههههه م ر ی م:

اگه به تو نمیگفتم حرفامو؛ اگه نمیگفتم چقدر دوست دارممممم؛ الان بودی؛

شاید اگه نمیفهمیدی اینو که تورو زیادی از حد دوست دارم؛ الان بودی؛

مث یه سایه همرات اومدم مطمین شم که تو آرامشیییی؛ نمیدونستم خستت میکنم یه روووووز؛

تورو اگه کمتر میدیدمت اگه میذاشتم دلتنگم بشی اینجاااااا بودی کنارم هنووووووووز!!!

 

 

بدون تو شبام پر از غمو سرماست

آره بدون تو ته راهمه ته دنیاست

بدون تو شبام پر از غمو آهه

اگه تنها بری میبینی نآخرش اشتباههه آره این گناهه ...

 

همش دلم شور میزنه که چند سال آینده چه اتفاقی میخواد برای منو اون بیفته! تا اون موقع چند تا خاستگارو بیاد و شاید بخاطر من رد کنه! آیا سر قولاش وایمیسته...

بخاطر همین چیزا تمرکز ندارم و بازهم میگم شاید اینا مسلحته که شاید اصلا آینده من با درس خوندن و تمرکز کردن روی درس نباید رقم بخوره یا شایدم فعلا زوده!

همینجا دعا میکنم که خدا هدیه امو همین روزا برگردونه به 3سال پیش کنارم بیاره حتی اگه تو ذهنش کنارش باشم!

خدایا دیگه خیلی چیزارو ازم گرفتی مثل یک سال عقب افتادن از درس... یک سال و ماه و .. هیچ خبری نداشتن از مری ... اینکه قلبش از من فاصله دار شده اما اشکال نداره بازهم مطمینم بعد از این دوره درسو کنکور بر میگرده دوباره میبینمش.. صداشو میشنوم.. اینو از من گرفتی که اون روز عروسی دوباره بعد سال ها ببینمش شاید دوست داشته دلتنگش بشم و نبینمش که شاید دق کنم شایدم...

همش میخواستم از عروسیه بشرو.یه بهش بزنگم...

ولی دلیلی که زنگ نزدم میترسیدم شماره ام بیوفته یا کس دیگه ای تلفنو برداره یا ناراحت شم...

همش به دلم بود زنگ بزنم خونه اشون ببینم تنها هست باهاش حرف بزنم ببینم خوبه! ببینم چرا نیومده! داره چیکار میکنه! واقعا درس میخونه و بخاطر حرف مادرش و درس خودم منو ول کرده یا دلیله بد دیگه ای داشته! همش میاد وبش بجای اینکه از خودش بگه برام از منو تو و مسابقه هاش میگه! آره منم میبینم و کل سال تحویلو پای منو تو نشستم چون تنهای تنها بودم :( نه عیدی نه آجیلی نه هم دمی نه تبریک عیدی نه نهاری برای ظهر همون روز و نه روبوسی.. هیچی! فقط از تنهایی نشستمو به همه اسمس دادمو شاد باش گفتم که فک کنن به خوشی اونا خوشم! ولی خلاصه تنها 4ساعت پای منو تو  بودم و داشتم نیگا میکردم برنامه اشونم خیییلی جالب بود! تازه آکادمی هم نیگا میکردم! و دوست داشتم ارمیا جوون اول شه که همینطور شد و کلی هم کیف کردم که امیر حسین به نهایی حتی راه پیدا نکرد :)) و اسمسمم به ندا دادم نه اینکه دوست داشته باشم اول بشه؛ نه، بخاطر اینکه زیبا خوند و حقش بود! ولی کلا از غصه شبکه من و تو بگذریم به قصه زیبا و غم دار و شادی آور من و تو میرسیم م ر ی م منو تو!

 

منو دیدی تازگیا که پیشونیم خط افتادا موهام کم پشت خسته شدن دوستام از فحش...

یه چییییزی بگو...

 

و شاید آخر مسلحت بوده که اینطوری بشه روزگارمون و این همه چیز که از دست دادم که فقط جزیی از اونارو گفتم اتفاق بیفته! و به این سمت کشیده شه ولی خدایا داشته ها و نداشته هایم را شکر میکنم به قول بعضی ها و قلب خودمون که این جمله رو میگه.

 

شایدم اینا همش بهونه است ولی من میدونم که خدا هیچ کاریرو بی دلیل نمیذاره که صورت بگیره

مطمینم

 

و در آخر شعري را به مخاطبم ميرسونم كه خدا، مخاطب همونیه که هدیه دادی..

همین خوبه که غیر از تو همه از خاطرم میرن

هنوز گاهی سراغترو از این دیوونه ميگيرن

به جز توو.. همه ميدونن واست اين مرد ميميره

واسه همين جداييترو كسي جدي نميگيره...

به جز توو.. همه ميدونن واست اين مرد ميميره

اسه همين جداييترو كسي جدي نميگيره...

  همين خوبه... همين خوبه...

همين خوبه كه با اين كه چشمات رو روي من بستي

تو چندتا خاطره با من.. هنوزم مشترك هستي

همين خوبه كه آرومي و حس ميكني آزادي...

كه دست كم تو عكسامون هنوزم پيشم ايستادي

واسه من كافيه اين كه تو از من خاطره داري به يادشون كه ميفتي واسه من وقت ميذاري

همين خوبه همين خوبه...

 

 

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: